خانه و آشپزخانه

آشپزخانه

ظروف پخت و پز ابزار پخت و پز ابزار برش ابزار مکمل آشپزخانه ابزار آماده‌سازی ابزار قنادی منسوجات آشپزخانه ظرف نگهداری ابزار سامان‌دهی

سرو و پذیرایی

سرویس پذیرایی ظروف پذیرایی ابزار سرو سرو نوشیدنی‌ها چیدمان میز پذیرایی

دکوراسیون

خواب و حمام

خانه داری

لوازم خانگی برقی

لوازم بزرگ آشپزخانه آماده‌سازی غذا تهیه نوشیدنی برقی پخت و پز لوازم جانبی دیجیتال

خوراک و بهداشت

روز بزرگداشت عمر خیام نیشابوری

بیست و هشتم اردیبهشت ماه:

 

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید          بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز میفروشان کایشان      به زانکه فروشند چه خواهند خرید

 

28 اردیبهشت ماه هر سال، همزمان با تولد حکیم عُمر خیام نیشابوری، در تقویم رسمی ایران،به عنوان روز بزرگداشت این شاعر والا مقام نام گذاری شده است. فیلسوف، ستاره شناس، ریاضی دان و رباعی سرای پرآوازه ی ایران در سال 427 خورشیدی، در عهد سلجوقیان در نیشابور چشم به جهان گشود. در علوم بسیاری سرآمد عصر خویش بود. از مهمترین کارهایش می توان به تقویم جلالی اشاره نمود که پایه و اساس تقویم خورشیدی ایران است و با گذشت بیش از 900 سال از طراحی آن، این تقویم مبتنی بر طبیعت هنوز هم دقیق ترین گاه شماری ای است که به کار گرفته می شود. خیام در طراحی این تقویم مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود -حدود 500 سال پیش از اینکه گالیله گردش زمین به دور خورشید را مطرح کند. به پاس دست‌آورد های بزرگ خیام در ستاره‌شناسی، انجمن جهانی اخترشناسی -International Astronomical Union- گودالی در سطح ماه را عمر خیام نامیده است.

اما آنچه برای نخستین بار نام خیام را در جهان برجسته ساخت، رباعیاتی است که او سروده و یادآور فلسفه و دید بی همتای او به طبیعت، سرشت و سرنوشت بشر و زندگی است. رباعیات عمر خیام برای نخستین بار توسط نویسنده انگلیسی قرن 19 میلادی، ادوارد فیتز جرالد (Edward FitzGerald) به انگلیسی ترجمه شد. پس از چاپ ترجمه فیتزجرالد از رباعیات خیام، این اثر به بیشتر زبان های زنده دنیا ترجمه شد و به یکی از پرشمارترین کتاب های چاپ شده تاریخ در آمد. عمر خیام شناخته شده ترین شخصیت عصر قدیم ایران در دنیای غرب است.

خانه و آشپزخانه، ضمن گرامیداشت یاد خیام، برگزیده ای از رباعیات او را تقدیم می کند:

 

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا

 

 

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه پردُرد شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

 

 

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی باده ارغوان نمیباید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

 

 

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست

بیدادگری شیوه دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه تست

 

 

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردن او می‌بینی

دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

 

 

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست

 

 

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چکنی که با اجل باشد جفت

می خور که بزیر خاک میباید خفت

 

 

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست

دریاب که هفته دگر خاک شده‌ست

می نوش و گلی بچین که تا درنگری

گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست

 

 

گویند مرا که دوزخی باشد مست

قولیست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند

فردا بینی بهشت همچون کف دست

 

 

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

 

 

می نوش که عمر جاودانی اینست

خود حاصلت از دور جوانی اینست

هنگام گل و باده و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست

 

 

آنانکه محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

 

 

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد

 

 

بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد

وز خوردن آدمی زمین سیر نشد

مغرور بدانی که نخورده‌ست ترا

تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد

 

 

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

 

 

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

 

 

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن

فردا که نیامده ست فریاد مکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

 

 

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آنست و نه این

 

 

از آمدن و رفتن ما سودی کو

وز تار امید عمر ما پودی کو

در چنبر چرخ جان چندین پاکان

می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو

 

 

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی